دیدار

یک سال پیش بودچند روز اینور یا اون ور

بعد از انتخابات مجلس دهم بود که هم را دیدیم. به مناسب پیروزی

بعد از اعلام نتایح بود

برای جشن گرفتن این پیروزی پیشنهاد من را برای صرف یک قهوه قبول کرد

توی یک کافه 

ساعت 8 شب

برای این دیدار خیلی استرس داشتم و خودم رو قبل از ساعت 8 رسوندم اما او قبل از من رسیده بود.

رسیده بود و رفته بود داخل کافه و منتظر نشسته بود.

من دم در منتظر شدم و می ترسیدم وارد بشم که به من زنگ زد و فهمیدم الکی دم در وایساده بودم

هوا هنوز سوز سرما داشت.

سعی کرده بودم ظاهری آراسته داشته باشم. دکمه ی کتم را بستم و در کافه را باز کردم

کافه اینطوری بود که در را به بیرون می کشیدی و سه پله می خورد تا وارد کافه شوی

در رو که بازکردم روبه رویم ایستاده بود

همانطور که فکر می کردم زیبا بود حتی بیشتر از تصورم

رو به رویش نشستم و زندگیم ورق تازه ای خورد. 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد